جدول جو
جدول جو

معنی مغمی علیه - جستجوی لغت در جدول جو

مغمی علیه
بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
تصویری از مغمی علیه
تصویر مغمی علیه
فرهنگ فارسی عمید
مغمی علیه(مُ ما عَلَیْهْ / مَ می یُنْ عَ لَیْهْ)
بیهوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغشی علیه. (صراح). آنکه او را اغما دست داده باشد. بیهوش. بیخویشتن. بیخود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغشی علیه
تصویر مغشی علیه
بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مومی الیه
تصویر مومی الیه
اشاره شده به او، نامبرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجنی علیه
تصویر مجنی علیه
کسی که جنایتی علیه او رخ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدعی علیه
تصویر مدعی علیه
کسی که دعوی بر او اقامه شده، خوانده
فرهنگ فارسی عمید
(مُمَ عُنْ عَ لَیْهْ)
اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه. (غیاث) (آنندراج). آنچه درباره آن اجماع کرده باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یُنْ عَ لَیْهْ)
آنکه بر او جنایت رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(ما اِ لَیْهْ)
موماالیه. موماءالیه. مشارالیه. اشاره شده به سوی آن. اشاره شده به سوی او. مشارالیه. اشاره کرده شده به سوی او. (ناظم الاطباء). مومی بر وزن موسی صیغۀ اسم مفعول است از ایماء، پس معنی مومی الیه ایماکرده شده به سوی اوست و کسانی که الف مقصور را یاء خوانند غلط است. (از غیاث) (از آنندراج). این کلمه را به صورت ’موماالیه’ و ’موماءالیه’ نیز نویسند و هر سه صورت درعربی آمده و درست است. (از یادداشت مؤلف). این کلمه را اغلب به شکل ’مومی الیه’ به یاء نویسند و عده ای به این دلیل که الف آن از همزه قلب شده است به صورت ’موماالیه’ به الف نویسند و کتابت به یاء را غلط دانند ولی در حقیقت هر دو کتابت صحیح است زیرا ’اوماء’ و ’اومی’ به همزه و یاء هر دو در لغت عرب آمده است. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز) : هرساله مبلغی از قرار تعلیقۀ عالیجاه معظم الیه... که مومی الیه تعیین نموده باشد تنخواه داده می شود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 13).... وجوه تصدقی که قورچی باشیان و سایر امرا به نظر آفتاب اثر می رسانیده اند... وجوه مزبور را مومی الیه به اهل استحقاق قسمت می نمود. (تذکرهالملوک ص 20). اسناد دفتری و تصدیقات حضور و غیبت و نسخه جات اخراج و متوفی نزد مستوفی مومی الیه و محرران سرکار مزبور ضبط می شده. (تذکرهالملوک صص 39-40). وجوه مالیۀ اصناف اصفهان و مدد خرج مهمانان که سه هزار تومان می شود... هرساله مومی الیه تمام و کمال وصول و انفاذ خزانۀ عامره می نمود. (تذکرهالملوک ص 29)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغمکی علیه
تصویر مغمکی علیه
بیهوش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغشی علیه
تصویر مغشی علیه
بیهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجمع علیه
تصویر مجمع علیه
همخواست آنچه که درباره آن اجتماع کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
خوانده پسیمار پاداومند کسی که دعوی بر او اقامه شود خوانده مقابل مدعی: پس اگر مدعی علیه انکار کند دعوی مدعی رالله . . مدعم فیه. حرف دوم از دو حرفی که در یکدیگر ادغام شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومی الیه
تصویر مومی الیه
ایشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدعی علیه
تصویر مدعی علیه
خوانده
فرهنگ واژه فارسی سره